تبليغات

دسته بندي موضوعات

آرشيو مطالب

امكانات ديگر

حکایت شیری که عاشق آهو شد آبان 90

شير نري دلباخته‏ي آهوي ماده شد.

شير نگران معشوق بود و مي‏ترسيد بوسيله‏ حيوانات ديگر دريده شود.
از دور مواظبش بود…
پس چشم از آهو برنداشت تا يک بار که از دور او را مي نگريست،
شيري را ديد که به آهو حمله کرد. فوري از جا پريد و جلو آمد.
ديد ماده شيري است. چقدر زيبا بود، ...

گردني مانند مخمل سرخ و بدني زيبا و طناز داشت.
با خود گفت: حتما گرسنه است. همان جا ايستاد و مجذوب زيبايي ماده شير شد.
و هرگز نديد و هرگز نفهميد که آهو خورده شد…
نتيجه اخلاقي : هيچ وقت به اميد معشوقتون نباشيد !! و در دنيا رو سه  چيز حساب نکنيد اولي خوشگلي تون دومي معشوقتون و سومي را يادم رفت. اها اينکه تو ياد کسي بمونيد وقتي لازمه .

نوشته: محمدرضا | تاريخ: شنبه 13 اسفند 1390برچسب:داستان کوتاه عاشقانه حکایت شیری که عاشق آهو شد ,داستانک,داستان,داستان کوتاه, |

تبليغات

درباره ما


    به وبلاگ من خوش آمدید

پيوندها

لينكدوني

تمامي حقوق در انحصار اين وبگاه ميباشد و هرگونه كپي برداري غير مجاز و شرعا حرام است. طراحي شده توسط : آرياتمپ| انتشار شده توسط :اسکريپت دوني | مرجع قالب و اسکريپت